دوباره اعتماد کردم البته نه! اعتماد نه! فقط تضمینی برای 6 ماه بعد خودم و اتمام حجتی برای همه کسانی که گلایه ی بی اطلاعی برای حل مشکل داشتند.
سه روزه که برگشته و اینقدر سریع همه چی اتفاق افتاد که همه دوستان و فامیلم و حتی خودم دچار تحیر و بحران روحی شدیم. دو روز یکسره جلسه و محضر و تعهد
این دو روزه از رفتارش مشخصه که خیلی سختی کشیده ولی از کاهل بودنش مشخصه که هنوز هم نمیدونه باید چیکار کنه یا فکر می کنه لازم نیست کاری به جز گفتن چند کلمه عاشقانه انجام بده اما امروز که حال گرفته منو دید و دلیلش رو پرسید بی اختیار اشکم ریخت و سر حرفم باز شد بهش گفتم فکر نکن با دو تا کاغذ امضا کردن همه چی تموم شده، گفتم اگر تلاش نکنه کاغذها رو پاره می کنم و میریزم دور و اونم برگرده برهگفتم تازه کارت درومده، گفتم اگر تغییر نکنی من نمیتونم ادامه بدم. گفتم چرا به تلفن های واسطه هایی که قرار بود کمکش کنند جواب نمیده؟ گفتم باید ظاهرش رو برای من آراسته کنه، گفتم مدیریت مالی من منوط هست به کلاس برداشتن و اضافه کاری وگرنه من توانش ندارم. گفتم اگر پراید می خوای باید کار کنی و .
احساس کردم که متوجه شد که باید خودی نشون بده و کارو تلاشی کنه وگرنه برمیگرده سر خونه ی اول
حالا ببینم دیگه چیکار می کنه
ردیف | عنوان | نمره از 100 | |
---|---|---|---|
1 | اعتیاد به حضور | 1 | |
حس سرخوشی و رضایت مندی با فکر کردن به او | 0 | ||
تمایل به اینکه خانواده و دوستان او را دوست بدارند | |||
رضایت و خوشحالی عمیق از موفقیت و پیروزی او | |||
پسندیدن شخصیت | 5 | ||
علاقه قلبی به عنوان همسر | 0 | ||
دلتنگ شدن در زمان دوری | 0 | ||
احساس شوق و تمایل | 0 | ||
خاطرات اشتیاق برانگیز | 2 | ||
احساس بد در زمان نبودن | 2 | ||
احساس خوب در زمان بودن | 2 |
امان از عکس هایی که فقط اسلایدهای خوب زندگی رو به نمایش میذارند
عکسی که ظاهرا همه با مهربان کنار هم ایستادند و هر بی خبری با خودش فکر می کنه چقدر صمیمیت بین این افراد هست اما ای داد از وقتی که اون لحظه، فقط لحظه ی کوتاهی بین دو لحظه بحث و جدل و ناراحتیه و فقط به اجبار دوربین تغییر قیافه داشته و البته همون تغییر قیافه هم گاهی براش زورکی بوده. کسی که حتی برای نگاه کردن به دوربین هم واهمه داشت یا حتی به اجبار یک مسافرت اجباری اما ای کاش توی زندگی هم مثل سفر بودیمای کاش توی لحظه های زندگی هم مثل لحظه های عکس و فیلم بودیم و سعی می کردیم از خودمون زیبایی به جا بذاریم
دلم خیلی گرفته
باید فکری به حال این لحظه های اسلایسی ددروغین بکنم
و ای وای از روزی که خودم هم همه چیز رو فراموش کرده باشم و فقط همین لحظه های اسلایسی دروغین برام تداعی بشه.
باید فکری براشون بکنم
برای لحظه های
پر از بغض که با لبخند پوشوندمشون برای صورتی که با سیلی سرخ شده بود:((((
درباره این سایت